شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
گرفته جان نفسم درثناى حضرت هادى دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هـادى نداشت طوطى جانم هنوزلانه به جسمم كه بود مـرغ دلم آشناى حضرت هادى
صفا و مروه كجا و حريم يوسف زهـرا صفاست درحرم با صفاى حضرت هادى مقــربـان الهــى فــرشــتــگــان بهشتــى كشندمنتلطف وعطاى حضرت هادى ز دست رفته شكيبم خدا كند كه نصيـبـم شود زيارتصحن وسراى حضرت هادى درنـــدگان زمين التــجـا برند به سويش پرندگـان هوا در هـواى حضرت هادى اگر به سامره ام اوفتد گذر، سرو جان را كنـم نثـار به گـنبدنـماى حضرت هادى دلـم كه درد گناهش به احتـضار كشانده پناه بـرده به دارالشفـاى حضرت هادى مرا چه قدر كه گردم گداى خاكنـشينش كه هست خازن جنت گداى حضرت هادى دهد به روح لطيف ملك، صفا و طراوت ملاحـت سـخـن دلربـاى حضرتهادى به خاك عطر بـهـشـتــى پراكـند اگر آيد نسيمى از طرف سامراى حضرت هادى به عمر دهر مرا گر دهند عمر،نيـرزد به لحظهاى كه كنم جان فداى حضرت هادى به تيرگى نبرى روى وراه خود نكنى گم هدايت است به ظل لواى حضرت هادى بخوان زيارت پرفيض جامعه كه برى پى به ارزش سخـن دلرباى حضرتهادى مرا رضايت ابن الرضا خوشاست كه دانمبود رضاى خدا دررضای حضرت هادی